قصه ی بودن

ثانیه ها در پی هم لحظه ها را میشمارندروز جای خود را به ظلمت شبانه میدهد.صدای هق هق کودکانه محبت را طلب میکندو من هنوز نمیدانم کیستم.هنوز نمیدانم در کدام قسمت لالایی شبانه جایی دارم و هنوز نمیدانم کدام هیاهو و عشق میتواند به من شوق حرکت دهد .دیگر نبرد ثانیه ها و دقیقه ها برای گذراندن زمان به من نهیب رو به پایان بودن را نمیزند .شب و روز همتای یکدیگرند و غربت چشمان همه ی ادمها مانند یکدیگر و من هنوز نگاه کنجکاو خود را در پی یافتن یک اشنا مسدود نکرده ام .و اما هنوز یافته ای ندارم...لحظات زیستن غرق در خواب شبانه میشوند و من هنوز بی خوابم و در نبرد زیستن در پی یافتن حتی یک سرباز برای کمک به سپاه تک نفری ام میگردم ..صدای اوای بی صدایی را می شنوم که  مرا به سوی نگاه حیرانی که نمیدانم از کیست میکشاند و من هنوز غربت قلبم را حتی بر روی وجود خودم نگه داشته ام نمیدانم اما شاید این همان قصه ی زندگی است و من هنوز نمیدانم که چرا ادم ها ان جور که شایسته ی یک انسان است زندگی نمیکنند و چرا همیشه در قدمهای زندگی خود را فداموش میکنند چه رسد به دیگری .............

شدم به دریا .غوطه زدم ندیدم در
گناه بخت من است این گناه دریا نیست

زندگی غماری است که برگ برنده ی ان عشق است اما نه زندگی گذر از کوچه ی بی اب و علف است شاید هم گونه بر برف نهادن باشد ...یا بر شاخه ی امید اویزان شدن یا شاید به تکه سنگی عشق ورزیدن و به دره ای ژرف چشم دوختن و در غم افسانه ای شیرین بودن باشد ......هرچه باشد زندگی زیباست...

میخواه یک چیزی بگم خالم همیشه میگفت ادم عاشق چشماش کوره . ادم که عاشق بشه هیچ جا رو نمیبینه .حالا من که بعد از سالها به درد عاشقی مبتلا شدم میبینم که من چشمام خوب میبینه اما....اونی که من و باید ببینه ...چشماش کوره و من و نمیبینه......
میگن ادم وقتی عاشق میشه همیشه چشماش گریونه اما من و خیلی ها میگیم:ان چه سرکوب گر باشد عشق نیست .عشق فقط ان گاه عشق است که ازاد کننده باشد

راستی این و بدون که زیستن خدمت به خداست .....
نظرات 4 + ارسال نظر
نیما سه‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 08:23 ق.ظ http://loverkid.blogsky.com

سلام
وبلاگ خوبی داری
پست قبلی ات که معرکه است
سری به من بزنی خوشحال میشم

مرداب خاطره سه‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 09:16 ق.ظ http://khaterehmordab.blogsky.com

سلام
تصادفی رد می شدم حیفم اومد نظر ندم اگه اینجارو گم نکنم وخلوت شمارو هم بهم نزده باشم دوباره مزاحم میشم...
واقعا همانن اسمتون قلمتون هم شیواست وانتقال مفاهیم به مخاطب درعین سلاست هستش... ادامه بده ...موفق باشید

میثم سه‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:43 ب.ظ http://www.updateworld.blogfa.com

سلام شیوا جون
دوست پسر میخوای میل بزن
چون من دوست دختر میخوام
اونم فقط تو

سلام نه مرسی نمیخواهم

مجتبی عشق الکی چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:50 ق.ظ http://hamrazeeshgh.blogsky.com

سلام خوبه عالی ولی من نفهمیدم دوباره توضیع بده نفهم نیستم ولی نمیگیرم خوب دسته خودم نیست
روزه خودش تو بیابون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد